میگویند وقتی قیس از عشق لیلی دیوانه و مجنون شد او را به زیارت خانه خدا بردند تا شاید خداوند نظری بر وی افکند و عقل از دست رفته را به او باز گرداند. می گویند زمانی که مجنون به خانه چهار گوشه خدا رسید پرده خانه را گرفت، کشید و فریاد زد که خداوندا عشق لیلی در دل من استوار گردان.
بار الها! من نیز خسته و ناتوان اما با دلی پر امید تو را سپاس می گویم که شعله های یک عشق الهی را در جان خسته ام روشن ساختی و مرا به سوی بهشتی ازلی رهنمون ساختی. تو را سپاس می گویم که قلب رنجور مرا میزبان عشق زیباترین و پاک ترین روح تمامی کائنات قرار دادی و مرا فرصتی بخشیدی تا بتوانم دوست داشتن را و دوست داشته شدن را به مقدس ترین شیوه بیاموزم.
پروردگارا ! تو را سپاس می گویم که مرا شایسته آموختن سنت خورشید گردانیدی و خورشید فروزنده عشقی ایزدی را در بیغوله های قلبم تابانیدی تا بدانم و باور کنم که تا زمانی که خدا هست عشق زنده است. پروردگارا! مرا قوتی فزون تر بخش تا در سنگسار مصائب پای نلغزانم و حتی یک قدم از راه عشق که نیک میدانم راه تو و راه بندگان صالح توست پای پس ننهم. تا دم مرگ عاشق بمانم .